روایت عجیب و قابل تامل نیک آهنگ کوثر از ماجرای کاریکاتور

خواندن
4 دقیقه
-چهارشنبه 1403/06/28 - 17:03
کد خبر2492
روایت عجیب و قابل تامل نیک آهنگ کوثر از ماجرای کاریکاتور

مرتضوی برگه بازجویی را گذاشت جلوی من: بنویس منظورت از تمساح آقای مصباح بوده، اگر اظهار پشیمانی کنی، حُکمت رو سبک می‌دم!

گفتم: من یک کاراکتر کارتونی کشیدم مثل پلنگ صورتی، ولی پلنگ که اشک تمساح نمیریزه، تمساح اشک میریزه، من هم تمساح کشیدم!

گفت: تو بر اساس حرف آقای مصباح که گفته بود یکی از سازمان سیا اومده با چمدون بزرگ پر  از دلار که خبرنگارا رو علیه اسلام بخره  کاریکاتورت رو کشیدی!
گفتم: نخیر، من این رو موقع بحث‌های مجلس پنجم برای قانون مطبوعات کشیده بودم، اون موقع اجراش نکردم، حالا اجراش کردم.

گفت: بلبل زبونی نکن، من علم قاضی دارم،  آقای مصباح منظورت بوده؟!
گفتم: ببخشیدا، قاضی که هنوز محاکمه نکرده چطوری حکم می‌کنه که منظورم کی بوده! نخیر. من منظورم یک موجود خیالی کارتونیه که اشک تمساح می‌ریزه و چون فقط تمساح اشک تمساح می‌ریزه، من تمساح کشیدم!

مرتضوی خشمگین شد. کلیدش را کرد توی گوشش و شروع کرد راه رفتن. همه بدنش را می‌خاراند. توی اتاق راه می‌رفت...رفت گوشه اتاق با موبایل شروع کرد زنگ زدن به این و آن.

وقتی زنگ زد به رئیس دادگستری تهران، خودش را صاف و صوف کرد..گفت: حاج آقا کتمان می‌کنه

بعد آمد و با حالتی قهرمانانه نشست پشت میزش و زنگ زد که ماموران بیایند.

گفت: اینجا اعتراف نمی‌کنی...توی اوین دهان وا می‌کنی.
یک درجه‌دار و یک سرباز آمدند و نشستند

مرتضوی برگه بازجویی را کشید و دوباره سوال نوشت.
من هم آنقدر پرت و پلا جواب دادم که حد ندارد. از زمان امتحان معارف اسلامی چهارم دبیرستان که به جای پاسخ سوالات، از حلیةالمتقین نقل قول کرده بودم اینقدر مزخرف ننوشته بودم!

مرتضوی، ناراضی از پاسخ‌های من، تهدیدهایش را شروع کرد...چشمانش نیم بسته بودند و احساس قدرت می‌کرد.ترسانک بود، ترسناک‌تر شد.
مطمئن شدم که در زندان خواهم پوسید و دیگر حتی خانواده‌ام را به یاد نخواهم آورد.

بازجویی سه ساعت طول کشید. باز برگه می‌آورد که پر کنم و هر دفعه هم خشمگین‌تر می‌شد. رفت گوشه اتاق خودش را دوباره خاراند، این دفعه دست کرد توی دماغش و بعد بخش پسینش را خاراند و گمانم همان انگشت را کرد توی دهانش.

تهدیدها بدتر و بدتر می‌شد.ترسناک.
داد زد: نشر اکاذیب کردی و امنیت ملی را به خطر انداختی و کشور را بحرانی کردی!

گفتم: اون چند هزار نفر که حوزه علمیه را تعطیل کرده‌اند  امنیت ملی را به خطر انداخته‌‌اند با نشر اکاذیب در مورد کارتون من! من که منظورم حاج آقا مصباح نبود، آنها مرتکب عمل خلاف شده‌اند و به دروغ می‌گویند که منظور از تمساح، حاج آقای مصاباح است! چرا آنها را نمی‌گیرید؟ گفت یعنی چند هزار عالم اشتباه می‌کنند و تو درست میگی؟

ضربانم بالا بود. قرص قلبم را همراه نداشتم.

گفت: توی اوین از زیر زبونت می‌کشن که کی سوژه رو بهت داده.اسرائیل یا آمریکا.اونجا معلوم میشه کی پشت ماجراست.تو هم ابزار شدی.می‌پوسی.

سعی کردم نشنوم. می‌دانستم کوچک‌ترین حرف اضافه‌ای بزنم، سریع متهم به جاسوسی خواهم شد و باید اعتراف کنم که از ده سازمان جاسوسی سوژه را گرفته‌ام که دم انتخابات مجلس ششم کشور را به هم بریزم! 
قبل از اذان مغرب مرا تحویل نگهبانی اوین دادند.
...

دو سال بعد،  بهمن ۸۰، به روزنامه ابرار اقتصادی رفته بودم تا کارتونم را تحویل سردبیر بدهم، سردبیر داشت کارتون را می‌دید که یکهو دنیل پرل را روی تلویزیون دیدیم. هم من دنیل را می‌شناختم و هم سردبیر.تابستان سال ۷۸ هم در دفتر یک روزنامه دیگر با سردبیر و دنیل نشسته بودیم و گپ می‌زدیم.

یاران القاعده در پاکستان دنیل، خبرنگار وال ستریت جورنال را گروگان گرفته بودند. من شدیدا نگران دنیل شدم.آخرین تماس ما در پاییز  بود.

سردبیر گفت: می‌دونی ماجرای چمدون دلار که مصباح  چند جا از جمله در نماز جمعه درباره‌اش گفت و تو واسه‌اش افتادی زندان، در حقیقت چمدون دنیل بود؟

سردبیر گفت: "اون سال واسه انتخابات مجلس ششم، خیلی از خبرنگارها می اومدن پیش من که واسه‌شون مترجم و راهنما جور کنم.دنیل اومد پیش من با ساک و یه چمدون خیلی بزرگ...فلانی که شاگرد مصباح بود هم دفتر من بود. من به شوخی گفتم: حاج اقا، این چمدون پر دلاره، و اینا می‌خوان مطبوعات دوم خردادی رو علیه شما و اسلام بشورونن

دنیا روی سرم خراب شد.

من به خاطر یک شوخی بی‌مزه این سردبیر ابله که درباره چمدان یک خبرنگار خارجی(دنیل پرل) جلوی شاگرد مصباح شیرین‌زبانی کرده بود، چند روز آب خنک خوردم، بارها بازجویی شدم، اتهام جاسوسی خوردم، احضار و تهدید و حمله قلبی و ... روزگار خودم و خیلی‌ها عوض شده بود.

می‌خواستم بعد از آزادی دنیل، ماجرا را از او می‌پرسم. اما..

چند روز بعد سر دنیل را بریدند

روزگارم سیاه‌تر شد.

کمتر از یک دقیقه زمان بگذارید، ثبت‌نام کنید و نظرتان را زیر همین پست به اشتراک بگذارید.
پیام‌های توهین‌آمیز و یا حاوی دعوت به خشونت حذف خواهند شد.
ثبت نام
باید خواند