پس از آن روایت؛ نشانه‌هایی از تغییر

خواندن
3 دقیقه
-دوشنبه 1404/04/16 - 15:02
کد خبر20997
 پس از آن روایت؛ نشانه‌هایی از تغییر

چند وقت پیش، تجربه‌ام از گزینش نهاد ریاست‌جمهوری را نوشتم؛

 حمید قنبری

چند وقت پیش، تجربه‌ام از گزینش نهاد ریاست‌جمهوری را نوشتم؛ همان که با جمله‌ی «تسبیحات اربعه را بخوان» آغاز می‌شد. فکر می‌کردم مثل خیلی از حرف‌ها، شاید در شلوغی روزمره گم شود، اما چنین نشد. آن روایت شنیده شد، دیده شد، دست‌به‌دست گشت، و بازتابش از چیزی که تصور می‌کردم بسیار فراتر رفت.

پیام‌های زیادی گرفتم. از اساتید دانشگاه، که سال‌ها وقت گذاشته‌اند برای تربیت نیروی متخصص و حالا با حسرت می‌دیدند چطور همان شاگردان بااستعداد، فقط به‌خاطر ملاک‌هایی که هیچ ربطی به شایستگی ندارند، از خدمت به کشور بازمی‌مانند. از همکاران، دوستان، و حتی کسانی که نمی‌شناختمشان. تجربه‌هایی مشابه، تلخ، واقعی. یکی نوشته بود: «انگار از دل من نوشتی.» دیگری گفته بود: «من هم با همین سؤال‌ها رد شدم.» بسیاری پرسیدند: «اگر الان دوباره دعوت شوید، باز هم می‌روید؟» و برخی تلاش کردند راهی برای ادامه همکاری پیدا کنند.

از آن‌سو، کسانی هم نگرانم شدند؛ می‌گفتند نکند نوشتن این حرف‌ها برایم دردسر ایجاد کند. اما جالب این بود که دوستانی از دل خود سیستم، کسانی با پیشینه‌های مذهبی و جایگاه‌های رسمی، هم با من هم‌صدا شدند. گفتند آن‌ها هم از این وضعیت راضی نیستند. آن‌ها هم دل‌شان برای ایران می‌سوزد. آن‌ها هم دیده‌اند که چطور آدم‌های توانمند، بی‌آنکه خطایی کرده باشند، کنار گذاشته می‌شوند.

این واکنش‌های متنوع، از طیف‌های مختلف فکری و سیاسی، یک حقیقت را به‌وضوح نشان داد: نارضایتی از این نظام گزینش، محدود به یک قشر یا یک گروه نیست. این نارضایتی، عمومی است.

و بعد، اتفاق تازه‌ای افتاد. از گزینش نهاد ریاست‌جمهوری تماس گرفتند. گفتند که مطلب را خوانده‌اند و مایل‌اند صحبت کنیم. صحبت کردیم. گفتند که آیین‌نامه‌ای جدید تصویب شده است: کسانی که در دستگاهی مشغول به‌کارند، اگر بخواهند به دستگاه دیگری منتقل شوند، دیگر نیاز به گزینش مجدد ندارند. گفتند که کارکنان شرکتی نیز که پیش‌تر هر سال گزینش می‌شدند، از این پس فقط یک‌بار در بدو استخدام گزینش خواهند شد. و گفتند که در روند جدید، در پرسش‌ها وارد جزئیات مذهبی نمی‌شوند؛ به اظهارات خود فرد بسنده می‌شود و تجسس نخواهند کرد.

البته گفتم و همچنان معتقدم که حتی همان پرسش اولیه از مناسک فردی، خود محل اشکال است. نماز و روزه و رابطه‌ی انسان با خدا، به دولت ربطی ندارد. این حریم آدمی‌ست، نه موضوع احراز شغل. اما گفتند این بخش، الزام قانونی دارد و دولت به‌تنهایی نمی‌تواند آن را تغییر دهد.

با همه‌ی این‌ها، این گفت‌وگو برایم مهم بود. چون نشانه‌ای از اراده برای اصلاح بود. نشانه‌ای از اینکه گاهی اگر محترمانه، با صداقت، از رنج‌ها بگویی، می‌شنوند. اگر مطالبه کنی، تأثیر می‌گذارد.

این روزها که واژه‌ی وطن بیش از همیشه بر سر زبان هاست—با حادثه‌ها، با خون‌ها، با تلخی‌ها و فداکاری‌ها—من هم به سهم خود می‌گویم: برای این وطن می‌شود و باید جان داد. فداکاری کرد. این وطنی است که با همه‌ی محدودیت‌ها و کاستی‌ها و بی‌سلیقگی‌ها، باز هم وطن است. وطنی که می‌شود در آن، بی‌لکنت انتقاد کرد. حرف زد. و گاه، شنیده شد.

و همین شنیده شدن‌ها، ولو کم، ولو تدریجی، ارزشمند است.

برای من، ایران فقط خاک نیست. خاطره است. مسئولیت است. عهد است. و باور دارم که یک ذره از خاک این سرزمین را نمی‌شود، و نباید، به هیچ قیمتی داد.

ما باید بمانیم. باید بسازیم. همین‌جا، روی همین خاک، برای همین وطن.

کمتر از یک دقیقه زمان بگذارید، ثبت‌نام کنید و نظرتان را زیر همین پست به اشتراک بگذارید.
پیام‌های توهین‌آمیز و یا حاوی دعوت به خشونت حذف خواهند شد.
ثبت نام
باید خواند