داستان توماسِ قدیس

خواندن
1 دقیقه
-یکشنبه 1403/06/25 - 18:51
کد خبر1978
توماسِ قدیس، خیلی چاق بود، به طوری‌ که در کلاس، دسته‌های نیمکتِ او را بریده بودند تا راحت بنشیند. او باهوش و مبتکر امّا زود باور بود و این زودباوری اسبابی شده بود که او را دست بیاندازند.

توماسِ قدیس، خیلی چاق بود، به طوری‌ که در کلاس، دسته‌های نیمکتِ او را بریده بودند تا راحت بنشیند. او باهوش و مبتکر امّا زود باور بود و این زودباوری اسبابی شده بود که او را دست بیاندازند.

روزی استاد (که یک کشیش بود) داخل کلاس گفت: 
 «همین الان در بیرونِ کلاس خری در حال پرواز است.»

توماس با عجله بیرون رفت تا «خرِ درحالِ پرواز» ببیند. وقتی برگشت همه به او خندیدند.

اما توماس مطلبی گفت که تا بیخ هر تفکری نفوذ می‌کند.

او گفت: «این‌که خری پرواز کند برای من باورپذیرتر از این است که کشیشی دروغ بگوید.»

کلاس در سکوت فرو رفت.

دروغ‌گوییِ متولیانِ رسمیِ هر دینی، بزرگ‌ترین لطمات را به همان دین وارد می‌کند.

کمتر از یک دقیقه زمان بگذارید، ثبت‌نام کنید و نظرتان را زیر همین پست به اشتراک بگذارید.
پیام‌های توهین‌آمیز و یا حاوی دعوت به خشونت حذف خواهند شد.
ثبت نام
باید خواند